موفقیت اتفاقی نیست و بدون تردید نتیجه استفاده از افراد کاربلد، باتجربه و اهل فن است. افرادی که بتوانند به وقت لزوم گره از مشکلات باز کنند. مسئله حائز اهمیتی که گویی فدراسیون تنیس کمترین توجهی بدان ندارد که اگر داشت، صندلیهای این فدراسیون را جای اهل فن، بازیگران و سلبریتیها اشغال نکرده بودند. افرادی که هیچ دلیل قانعکنندهای نمیتوان برای حضورشان در این رشته یافت.
مسئولان فدراسیون تنیس طی چند سال اخیر دست و دلبازانه به بذل و بخشش پستهای مختلف این رشته به سلبریتیها و بازیگران کردهاند. گویی در تنیس قحطالرجال است که آقایان برای اداره امور دست به دامان بازیگر جماعت شدهاند!
شاید اگر فروردین سه سال قبل که از امیر جدیدی برای حضور در انتخابی تیمملی دعوت به عمل آمده بود، مسئولان بالادستی گوش رئیس فدراسیون و تصمیمگیرندگان در این خصوص را گرفته بودند امروز شاهد حضور گلزار در هیئترئیسه پدل و انتصاب میلاد کیمرام به عنوان رئیس کمیته تنیس ساحلی نبودیم، اما بیتوجهی به این بذل و بخششهای غیرمتعارف و غیراصولی، فدراسیون تنیس را به خانه سینما تبدیل کرده است!
شاید آقایانی که توانستند صندلیهای فدراسیون تنیس را به اشغال خود درآورند اندکی هم با این رشته آشنایی داشته باشند، اما این دلیل نمیشود که آقایان هر روز یک پست را به سلبریتیها پیشکش کنند که دود این رویه نادرست بیتردید به چشم تنیس و ورزشکاران آن میرود. البته آقایان میتوانند از سلبریتیها برای تبلیغات و آشنایی بیشتر مردم با این رشته سود ببرند و هیچ انتقادی هم نمیتوان به این نوع نگاه و تبلیغات داشت، اما بذل و بخشش پستها و صندلیهای فدراسیون تنیس به سلبریتیها صرف آنکه نامهای شناخته شدهای در جامعه هستند هیچ توجیه منطقی ندارد. بیشک امثال گلزار و کیمرام در حوزه خود افراد باتجربه و اسم و رسمداری هستند، اما بهتر است که آنها به هنری که دارند بپردازند و ورزش را به ورزشیها بسپارند. البته اگر خود ورزشیها راه را برای حضور سلبریتیها در ورزش باز نکنند، کاری که طی سالهای اخیر فدراسیون تنیس در پیش گرفته است!
نکته جالب، اما سکوت منتقدانی است که در این مواقع سینه چاک میدهند و زمین و زمان را به هم میدوزند. منتقدانی که، اما بعد از انتخاب میلاد کیمرام طی روزهای گذشته به عنوان رئیس کمیته تنیس ساحلی خبری از آنها نیست. همان منتقدانی که وقتی پژمان جمشیدی راهش را از ورزش به سمت سینما کج کرد برایش شمشیر را از رو بستند و طی روزهای گذشته نیز حسابی از خجالت بانوی افتخارآفرین ایران در المپیک پاریس درآمدند، فقط به این دلیل که گفته دوست دارد در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد. آرزویی که به زبان آمد و هیچ معلوم نیست که بتوان به آن جامه عمل پوشاند، اما درست از وقتی که بیان شد با انتقادهای ریز و درشتی مواجه شد، بهطوریکه عجیب نیست اگر مبینا نعمتزاده از گفته خود پشیمان شده باشد. اما سؤال اینجاست که چرا هنرمندان میتوانند بیهیچ دردسری راهشان را به سمت گرفتن سمت در فدراسیونهای ورزشی، آن هم بدون هیچ سابقهای کج کنند و صاحب پستها و مسئولیتهای مختلف شوند، اما اگر کلاه ورزشیها به سمت هنر یا هر جای دیگر بیفتد صدای زمین و زمان در میآید که شما به همان ورزش خود بچسبید!
بیتردید اگر امثال گلزار و کیمرام سالها در این رشته کار کرده بودند و جزو خاک خوردههای تنیس بودند، هیچ انتقادی به آنها بابت مسئولیتهایی که گرفته بودند، نمیشد. اما ورزش و امروز مشخصاً تنیس ارث پدری کسی نیست که بخواهد در بذل و بخشش پستهای آن حاتمبخشی کند. ورزش متعلق به همه مردم است و آنکه در رأس قرار دارد چه رئیس فدراسیون باشد و چه وزیر تنها وظیفه خدمت دارد، اما نه خدمت به دوستان و اطرافیانش که خدمت به ورزش و مردم. اما آنچه طی سالهای اخیر در تنیس شاهد بودیم بیشتر از آنکه شبیه خدمت این رشته به علاقهمندان آن باشد، خدمت به خانه سینما و سلبریتیهاست.
source